بعد از گذشت چند ماه...
سلام گلم ببخشید چند ماهه برات ننوشتم یعنی راستش چیز مهمی نبود که بنویسم اول اینکه اول مهر تا دهم رفتیم مسافرت با مامان و بابای بابایی،طرف اصفهان شیراز و یزد جات خالی خیلی خوش گذشت دوم اینکه 94/8/3صبح که من و بابایی رفتیم سر کار یه دزد لعنتی رفته بود خونمون لب تاب و چند تا ساعت مچی و سشوار و یکم پول برداشته بود شکر خدا طلاهامو پیدا نکرد خلاصه این ماه که قرص لتروزول و چهار تا امپول زده بودم بی نتیجه شد و شوک بدی بهم وارد شد سوم اینکه فهمیدیم مریم و محمدحسین سلیاک دارن دعا کن اوضاع خوب بشه عزیزم دیگه از این ماه تصمیم گرفتیم دکتر نریم و طبیعی پیش بریم حداقل تا چند ماه صبر کنیم بعد اگه افتخار ندادین بریم دکتر مشهد راستی م...