بعد از گذشت چند ماه...
سلام گلم ببخشید چند ماهه برات ننوشتم یعنی راستش چیز مهمی نبود که بنویسم
اول اینکه اول مهر تا دهم رفتیم مسافرت با مامان و بابای بابایی،طرف اصفهان شیراز و یزد جات خالی خیلی خوش گذشت
دوم اینکه 94/8/3صبح که من و بابایی رفتیم سر کار یه دزد لعنتی رفته بود خونمون لب تاب و چند تا ساعت مچی و سشوار و یکم پول برداشته بود شکر خدا طلاهامو پیدا نکرد
خلاصه این ماه که قرص لتروزول و چهار تا امپول زده بودم بی نتیجه شد و شوک بدی بهم وارد شد
سوم اینکه فهمیدیم مریم و محمدحسین سلیاک دارن دعا کن اوضاع خوب بشه عزیزم
دیگه از این ماه تصمیم گرفتیم دکتر نریم و طبیعی پیش بریم حداقل تا چند ماه صبر کنیم بعد اگه افتخار ندادین بریم دکتر مشهد
راستی مامانی امروز بعد دوماه رفتم امتحان ایین نامه خداروشکر با یک غلط قبول شدم ان شاالله سه شنبه هفته بعد میرم برا امتحان عملی دعا کن قبول شم
یه چیز دیگه اینکه قراره ان شاالله برم یه خوابگاه کودکان بی سرپرست بهشون برا درساشون کمک کنم امروز عصر اولین جلسه است دعا کن بچه ها منو دوست داشته باشن و باهام کنار بیان
دیگه خبر خاصی ندارم،امیدوارم این ماه افتخار بدین و قدم رو چشممون بذارین عروسکم
مواظب خودت و خوبیات باش نفسم