توپولی باید لاغر بشه...خخخ

سلام گلم خوبی نفسم؟

عزیزم یک شنبه هفته پیش ظهر که رفتم خونه دیدم بابایی برام هدیه تولد گرفته خیلی سورپرایز شدم اخه تقریبا بیست روز از تولدم میگذشت دستش درد نکنه عشقم من ازش توقع نداشتم(یه دستگاه بخور صورت و یه عطر و گل و یه نوشته که اخر همین پست مینویسم برات)

همون یکشنبه صبح هم هردوتامون رفتیم ازمایش خون دادیم من برا تیرویید و بابایی هم تیرویید هم کم خونی که برا ازمایش کم خونی نمونه رو فرستادن مشهد بخاطر همین جوابش دیر اماده شد اما روز سه شنبه بابایی جواب ازمایش منو برده بود پیش دکتر اسفندی گفته بود تیروییدم خوبه کنترل شده اما قندم رفته بالا من اصلا سابقه قند نداشتم فکر کنم بخاطر قرص متفورمین بوده که میخوردم و سه ماهه سرخود قطع کردم خلاصه گفته خوب بوده که من باردار نشدم وگرنه دیابت بارداری میگرفتم الانم گفته باید 6تا7 کیلو کم کنم ناگفته نماند من خیلی هم چاق نیستم ها64 کیلو ام و این هم باعث شد من از این هفته تصمیم بگیرم لاغر بشم و رژیم رو شروع کنم

دعا کن جواب ازمایش بابایی هم خوب باشه نمیخوام دیگه چیزی به کلیکسیون دردامون اضافه بشه

راستی من چند روز پیش که خونه مامان زهرا بودم خیلی اعصابم خرد بود و پری هم اومده بود در کل خیلی داغون بودم روز بعد خاله محبوبه زنگ زد که مامان کلی گریه کرده گفته من میدونم اینا تو زندگی شون مشکل دارن به ما نمیگن میخوان خودشون حل کنن اما این دختر با این کارا خودشو از بین میبره حالا من نمدونم چجوری قانعشون کنم که من مشکلی ندارم به بابایی گفتم گفت اگه میخوای من بگم که مشکل دارم گفتم حق نداری چیزی بگی حالا تا بعد عید صبر میکنیم ان شا الله هرچی مصلحت باشه همون میشه

بیا عزیزم که آغوشم خیلی خالیه...

اینم شعر بابایی

تا وقتی اینجایی این خونه پابرجاست

ما باهم خوشبختیم دنیای ما زیباست

خورشیدم ، خانومم ، من با تو آرومم

دنیامی ، رویامی قدر تو رو میدونم...