یلدات مبارک گلم
سلام گلم خوبی عزیزم؟حتما جات خوبه که افتخار نمیدی بیای پیش ما نفسم دیشب اولین شب یلدای من و بابایی تو خونه خودمون بود که مصادف بود با شام شهادت پیامبر(ص) و امام حسن(ع)،واسه همین من و بابایی رفتیم مراسم تکیه ،جات خالی تو راه برگشت یه بارون قشنگ می بارید بابایی برام باقالی خرید زیر بارون خوردیم و تا خونه پیاده اومدیم خیلی خوش گذشت برا شام رفتیم خونه مامانی فاطمه اونجا کلی ماجرا داشتیم با زودپز و عمه محبوبه آخه عمه جون از زودپز میترسه من عمه جون شما رو خیلی دوست دارم برا همین اینقد اذیتش کردم،اذیت کردنش خیلی حال میده ساعت 10 اومدیم خونه کلی با باباجون حرف زدیم تقریبا داره متقاعد میشه که شما رو داشته باشیم امروزم اولین روز...
نویسنده :
مامان آینده
11:36