خرید ماشین
سلام عشقم،خوبی عزیزکم؟ ما که شکر خدا خوبیم فقط وجود شما رو کم داریم
پریشب بابایی با کمک باباجون یه ماشین خریدن ساعت 8 بود با مامانی و عمه جون رفتیم عطار جات خالی باقالی خوردیم.همه میگن ان شاالله با ماشین برین دنبال نوه تون از بیمارستان بیارینش منم میگفتم ان شاالله سه سال دیگه؛اما تو دلم میگفتم ان شاالله تا یه سال دیگه.شبم خواب دیدم دوتا پسر دوقلو دارم خیلی ناز بودن به بابایی گفتم اسمشو علی بذاریم ولی اسم اون پسرم رو نفهمیدم.
دیروز بابایی رفت سرکار منم تنها بودم شب ساعت 7.5 اومد رفتیم خونه مامانی وبعدش خونه خاله محبوبه،مهسا خانم خیلی گریه میکنه مامانشو اذیت میکنه قراره امروز ببرنش دکتر
ان شالله زودی بیای پیشمون که همه بی صبرانه منتظرتیم
مواظب خودت و خوبیات باش نفسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی